فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

یه ضرب المثل امروزی در مورد ازدواج وجود دارد که به شما می گوید

 با طناب پوسیده ی پدر و مادرت به ته چاه نرو

همیشه دچار به نوعی مرض ایده آل نگری بوده ام چیزی که همیشه سعی کرده ام از آن فاصله بگیرم و سعی کرده ام نگاه واقع بینانه و نه بدبینانه به زندگی داشته باشم ، اما گاهی وقتی برای مدتی همه چیز به روال پیش می رود باز این نگاه ایده ال نگری به سراغم می اید و دچار فراموشی می شوم و زندگی و آنچه در آن هست را فراموش می کنم. گویی می خواهم همیشه چیزی خارج از زندگی باشم و انگاه زندگی در برابر دیدگان می ایستد و می گوید قرار مان این نبود ، قرارمان این بود مرا همانطور که هستم بپذیری و چیزی خارج آنچه رو به رویت هست نیست. زندگی در آنچه که هست تردیدی نمی کند در حالیکه من مدام به انچه که هست شک می کنم و شاید درسی را که باید در زندگی بگیریم همین است که در برابر انچه که می بینی و هست تردید نکن.

اگر همین عرب های ملخ خور به ایرانی ها رو بدن ، ایرانی ها بعد از جارو کردن بازارهای مکه و مدینه سنگ های کعبه رو می کنن میارن سوغات...

بماند از بشکه های آبی که تو فرودگاه برمی گردونن


سنت ها در نفس خود زیبا هستند اما همین رفتارهای افراطی آدم رو از هر چی سنت دلزده می کند... این جماعت به هر سو که رو کرد ... تباهش کرد...

در طول دوره ی زندگی ام شاید چیزی هولناک تر از فعالیت و شرکت در یک کار جمعی مانند تئاتر وجود نداشته باشد...

امروز د رموقعیت بدی قرار گرفتم ... هر تصمیمی که بگیرم آینده ی هنری و روحیه ی منو به شدت تحت تاثیر قرار می ده...

اما تصمیم خودمو گرفتم

گاهی افکاری پوچ و بی ارزش منو محاصره می کنن ، منو در خود می پیچن ، با
 تمام وجود می خواهم از آنها رها شوم و زندگی کنم ....

گاهی اوقات باید کسی را به گور بسپاری ... این هم بخشی از زندگی است.

ناقص الخلقه

ناقص الحلقه بودن


چه کلمه زیبایی


می خواهم همیشه ناقص الخلقه بمانم


تا دلیلی باشه برای حرکت ، برای عاشق بودن ، برای دوست داشته 


شدن 


دلیلی باشد برای بودن ، ماندن 


دلیلی باشید برای خواب رویا و آرزو


می خواهم ناقص الخلقه باشم تا شما را بجویم و بیابم ای تکه های 


گمشده ی من