فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

فروردینی ها

نوشته های یه آدم سر به هوا

غیاب

هنوز ترکت نکرده ام 

که در من می آمیزی بلورین، 

یا لرزان یا مضطرب، زخم خورده از من

 یا گمگشته در عشق 

مثل وقتیکه چشم فرو می بندی

 بر هدیه زندگی که می دهمت مدام 

 عشق من ما یکدیگر را تشنه یافتیم 

و چون آب و خون نوشیدیم 

ما یکدیگر را گرسنه یافتیم

و چون آتش به جان یگدیگر افتادیم

چنان که فقط زخم باقی گذاشتیم

 اما منتظرم بمان 

شرینی ات را برایم نگه دار

 من هم به تو گل سرخی خواهم داد


پابلو نرودا

برگردان ، فرشته وزیری نسب

راضی به کم بودن یا اصلا نبودن

نمی دانم  راضی به کم بودن بهتر است یا به هیچ 


وقتی که سهم من از طلوع همیشگی ات  


فقط زمزمه ی همین چندکلمه ی ساده است.

.

.

.

تولدت مبارک

هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت

صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت 

 

ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت 

 

گل بخندید که از راست نرنجیم ولی 

 

هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت!

تو دوست من 

 

بمان در کنارم 

 

تا من فردا      تنها به راه خود روم 

 

بمان در کنارم 

 

و من 

 

پس فردا      تو را همراهی خواهم کرد 

 

مارگارت بیگل ، برگردان ندا زندیه

ما جنازه های بسیار به تاریخ بدهکاریم ... 

 پسران بسیار و برادران بسیار ...  

و از بسیاری جنازه های در من است که این زن متعفن شده ...  

از بسیاری خون و بسیاری بسیارهای دیگر... 

 دیگر به فتح نمی اندیشم با بسیارهای در من نارس.. /  

با بسیارهای در من نارس نه به دست می آیم و نه از دست می روم....  

می روم خیابان هایم را به شهر دیگری نام ببخشم با تاول های بسیارش از زخم نارسیدن ها ...  

با اینهمه... آنقدر زنم که به زیر دامنم جهانی برویانم و جنازه های متعفن در خود را سرباز بزایم...سرباز...  

 

http://hakimehzafari.blogsky.com/

 

" ای کاش آدمی می‌توانست وطنش را با خود ببرد هر جا که می‌خواهد" 

 

داستا یوفسکی

کلاغ بی مزرعه

تنهایی پدر آدم را در می آورد... 

 

مادرم همیشه می گفت/ دختری که تا به حال زن نشده/زنی تا به حال مادر...  

شناسنامه اش نقص عضو می گیرد / تنش بوی کلاغی بی مزرعه   

مزرعه ... مزرعه تمثیل توست در آیه های مقدس مان 

 

قطعه از اشعار حکیمه ظفری